صفحه شخصی حمید بناپورغفاری    
 
نام و نام خانوادگی: حمید بناپورغفاری
استان: آذربایجان شرقی - شهرستان: تبریز
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: ارشد
شغل:  طراح پایه ارشد سازه
شماره نظام مهندسی:  2339
تاریخ عضویت:  1389/11/21
 روزنوشت ها    
 

 ما امروز به هم نیاز داریم نه فردا (داستان کوتاه) بخش عمومی

14

پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد. همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد. او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است. سپس مجددا” دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت :
دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام.
بجای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن .
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن .
به جای متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن.
ما امروز به هم نیاز دارم نه فردا

به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگ عزیزانمان بر تابوت آنها می گذاریم شاخه ای از آن را همین امروز به آنها هدیه کنیم.

دوشنبه 7 آذر 1390 ساعت 09:05  
 نظرات    
 
مائده علیشاهی 22:22 دوشنبه 7 آذر 1390
0
 مائده علیشاهی
بابت محبت به هم نه باید پولی بدیم و نه تموم شدنیه..پس از هم دریغش نکنیم.
مسعود احمدنژاد 22:25 دوشنبه 7 آذر 1390
0
 مسعود احمدنژاد
ای صمیمی ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
ای قدیمی ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی
من به یادت هستم.
آرزویم همه سرسبزی توست